عشق را با ما چه کار؟

ما را با عشق چه کار؟
کدام مددی
داد عشق به ما
در برابر بیکاری
در برابر هیتلرها
در برابر آخرین جنگ
یا دیروز و امروز
در برابر ترسی که فرا می‌رسد
و در برابر بمب‌ها؟

کدام مددی
در برابر آن‌چه
نابود می‌کند ما را؟
هیچ هیچ:
عشق با ما خائن بود
ما را باعشق چه کار؟

عشق را با ما چه کار؟
کدام مددی
دادیم ما به عشق
در برابر بیکاری
در برابر هیتلرها
در برابر آخرین جنگ
یا دیروز و امروز
در برابر ترسی که فرا می‌رسد
و در برابر بمب‌ها؟

کدام مددی
در برابر آن‌چه
نابود می‌کند عشق را؟
هیچ هیچ:
ما خائن بودیم به عشق

(شعری از اریش فرید (Erich Fried)، از کتاب «مرگ را با تو سخنی نیست»، نشر چشمه، ۱۳۸۵ – برگرفته از این آدرس: http://ayat.ir/ezwJ7)

آنچه با پول نمی‌توان خرید (معرفی یک کتاب)

نام کتاب: آنچه با پول نمی‌توان خرید – مرزهای اخلاقی بازار

نویسنده: مایکل سندل (Michael J. Sandel)

عنوان انگلیسی کتاب: What Money Can’t Buy: The Moral Limits of Markets

مترجم: حسن افشار

ناشر: نشر مرکز

تعداد صفحات: 205

چند سال پیش، وقتی دانشگاه‌های دولتی برای اولین بار اقدام به پذیرش دانشجویان «شبانه» کردند، یعنی دانشجویانی که هزینه پرداخت می‌کردند و سر همان کلاس دانشجویان معمول می‌نشستند، سیل اعتراض‌ها به این تصمیم از جانب افراد مختلف جاری شد. اعتراض‌ها عمدتاً بر سر این بود که کسانی که زحمت کمتری کشیده‌اند، با دادن پول، از امکاناتی استفاده می‌کنند که عده‌ای با زحمت زیاد به دست آورده‌اند.

مدتی بعد دانشگاه‌های دولتی شروع به تأسیس واحدهای «بین‌الملل» کردند (حکمت این نام را نمی‌دانم). واحدهایی که خارج از ضوابط معمول، دانشجو می‌گرفتند، و هزینه‌هایی سرسام‌آور دریافت می‌کردند. اعتراض‌ها این بار به اندازه‌ی قبل نبود. شاید به این خاطر که این دانشجویان از همان ابتدا سر کلاس دانشجویان معمولی نمی‌نشستند (هر چند اغلب بعد از یکی دو ترم این اتفاق می‌افتاد). ولی عامل مهم دیگر، احتمالاً «عادی‌تر شدن» استفاده از امکانات با دادن پول بیشتر بود. جامعه به این موضوع خو گرفته بود.

این روزها دیگر عجیب نیست که بشنویم «پردیس» (حکمت این نام را هم نمی‌دانم) یک دانشگاه‌های دولتی، بدون سختگیری زیاد دانشجوی دکتری پذیرش می‌کند، و در طول دوره‌ی تحصیلی، چیزی بیش از 70 میلیون تومان از دانشجو دریافت می‌کند! افراد زیادی هم پیدا می‌شوند که در این دوره ثبت‌نام کنند، چرا که این یک «سرمایه‌گذاری» است، گرفتن مدرک بالاتر، یعنی داشتن پایه‌ی حقوقی بالاتر در ادارات و سازمان‌ها، و در عرض چند سال آن 70 میلیون تومان در می‌آید.

پذیرش در دانشگاه با دادن پول بیشتر، دو مسئله‌ی مهم ایجاد می‌کند:

  1. چرا افرادی که پول کمتری دارند، نباید از امکان استفاده از آموزش و دریافت مدرک تحصیلی برخوردار باشند؟ آیا بی‌پولی، دلیلی معقول برای برخوردار نشدن از آموزش محسوب می‌شود؟
  2. مدرک دانشگاه، باید نشان اعتبار علمی و شخصیتی یک فرد باشد. پذیرش افرادی که پولدارترند، این اعتبار را خدشه‌دار می‌کند. دیگر بسیاری از کسانی که مدرک دارند، نه به خاطر دانش و پشتکار بیشتر، که صرفاً به خاطر پولدارتر بودن به این مدرک دست پیدا کرده‌اند.

مایکل سندل، نویسنده‌ی کتاب «آنچه با پول نمی‌توان خرید»، نام مسئله‌ی اول را مسئله‌ی نابرابری، و نام مسئله دوم را مسئله‌ی فساد می‌گذارد. پرسش از این دو مسئله، ابزار قدرتمندی برای نقد اخلاقی تعاملات مبتنی بر اقتصاد بازار فراهم می‌کند؛ نقدی که به زعم من، امروزه به شدت به آن احتیاج داریم.

در بزرگداشت امیران

امام علی(ع)، در مسیر به سمت صفین برای مبارزه با معاویه، پس از گذشتن از مدائن به شهر «انبار» نزدیک شد. در این منطقه، دهقانان آن سرزمین، که مردمی از فارس بودند، در حالی که چارپایانی با خود داشتند به استقبال علی(ع) آمدند. ایشان چون به نزدیکی امام(ع) رسیدند از مرکب پیاده شدند و در رکابش شروع به دویدن کردند.

علی(ع) خطاب به ایشان فرمود: «این چارپایان كه با خود دارید برای چیست و از این كار كه می‌کنید چه قصدى دارید؟» گفتند: «این كار كه كردیم، عادتِ ما در بزرگداشتِ امیران است. وامّا این استران را براى تو هدیه آورده‌ایم، و براى تو و مسلمانان غذا فراهم آورده‌ایم و براى چارپایانتان علوفه بسیار آماده كرده‌ایم.»

علی(ع) پاسخ داد: «امّا این عادت كه می‌پندارید مایه‌ی بزرگداشت امیران است، به خدا سوگند كه ایشان را سودى ندارد و با این كار، تنها خود و بدن‌هاتان را به رنج مى‌افكنید، پس دیگر این كار را نكنید. و امّا این چارپایانتان، اگر دوست دارید آنها را به عوض مالیات [و نه هدیه] از شما می‌پذیریم. و امّا غذایى كه براى ما فراهم كرده‌اید، خوش نمى‌داریم از دارایى شما جز با پرداخت بهاى آن بخوریم.»

گفتند: «اى امیرمؤمنان! آن را قیمت مى‌نهیم و سپس بهایش را دریافت مى‌كنیم.»

گفت: «در آن صورت چنان که هست قیمت‌گذاری نمی‌کنید، ما به آنچه داریم بسنده مى‌كنیم.»

گفتند: «اى امیرمؤمنان! ما مولایان و خواجگانى نامدار از عرب داریم، آیا ما را از اینکه به ایشان هدیه دهیم و ایشان را از اینکه چیزی از ما بپذیرند نیز منع می‌کنی؟»

گفت: «مردم عرب دوستان [و برادران] شمایند[1] ،هیچ یك از مسلمانان را نمى‌سزد كه از شما هدیه پذیرد. هر كه به زور مالى از شما گرفت، ما را آگاه كنید. 

(برگرفته از کتاب «پیکار صفین»، نوشته‌ی نصر بن مزاحم، ترجمه پرویز اتابکی)

پاورقی‌ها:

  1. کلمه‌ی «دوست‌» در اینجا ترجمه‌ی «مولی» است. «مولی» در زبان عربی هم به معنی آقا و سرور و هم به معنی دوست‌دار به کار می‌رود. امام(ع) در این سخن به زیبایی سخن دهقانان را که گفته بودند «ما سرورانی از عرب داریم» به این سمت  چرخانده که همه‌ی عرب دوستان شمایند و برادران شما در دین.

به دنبال معجزه‌های زندگی (معرفی یک کتاب)

نام کتاب: معجزه‌ی گفتگو

نویسنده: سوزان هِیت‌لر (Susan Heitler)

عنوان انگلیسی کتاب: The Power of Two: Secrets to a Strong and Loving Marriage

مترجم: اکرم کرمی

ناشر: صابرین

تعداد صفحات: 369

– باز هم پیراهن تمیز پیدا نمی‌کنم، من هیچ وقت نباید لباس برای پوشیدن داشته باشم؟
– واقعاً تو هیچ وقت لباس برای پوشیدن نداری؟! هر روز بدون لباس می‌ری سرِ کار؟! حالا یک بار من فرصت نکرده‌ام لباس‌ها را بشویم.
– همین یک بار که نبوده، در این هفته این بار سومه که لباس شسته پیدا نمی‌کنم.
– کی گفته بار سومه؟ کی دیگه این اتفاق افتاده؟ کاش یک کم قدردانی بلد بودی…

گفتگویی پرتنش، اول صبح، میان یک زوج؛ و متأسفانه، گفتگویی آشنا برای بسیاری از ما.

اغلب ما، گفتگوهای مخرب را در خانواده‌ی خود، یا نزدیکانمان مشاهده کرده‌ایم. شاید تصور ابتدایی ما این باشد که مشکل چنین زوج‌هایی این است که محبت کافی بین آنها وجود ندارد. اما این تحلیل کافی نیست؛ ما باید راجع به رفتارهایی که محبت را بارور می‌کنند، یا آن را تخریب می‌سازند فکر کنیم. احتمالاً مهم‌ترینِ این رفتارها، گفتگو است.

در واقع، باید گفت کسانی که در زندگی محبت کافی دارند، قطعاً تلاش می‌کنند تا شیوه‌ی صحیح گفتگو را بیاموزند و در زندگی به کار گیرند.

بله، گفتگوی صحیح، آموختنی است. بسیارند کسانی که قصد آسیب زدن به همسر، دوست، یا همکار خود را ندارند، اما به خاطر ناآگاهی در مورد درست صحبت کردن، یا درست گوش دادن، عملاً در روابط خود به دیگران آسیب می‌رسانند. و از آن سو، کسانی که تلاش می‌کنند بیان درستی داشته باشند و خوب گوش دهند، هر روز بیش از پیش از مزایای همراهی و تعامل با دیگران بهره می‌برند، و جلوه‌ی جدیدی از محبت را تجربه می‌کنند.

کتاب «معجزه‌ی گفتگو»، کتابی بسیار خوب، برای کسانی است که می‌خواهند مهارت گفتگو را بیاموزند. مخاطب اصلی این کتاب، زوج‌ها هستند؛ اما در واقع این کتاب به راحتی به کار همه‌ی کسانی که به دنبال تعامل پربار در فضای دوستی یا محیط کار هستند نیز می‌آید.

یک ویژگی مهم کتاب، استفاده از مثال‌های خیلی زیاد است. هر نکته‌ای که در کتاب توضیح داده شده، حداقل با یک مثال از شیوه‌ی نادرست، در تقابل با یک مثالی از شیوه‌ی درست گفتگو در فضای زندگی آمده است. این ویژگی، کتاب را خواندنی، و فهم اصول بیان شده را ساده می‌کند.

عناوین اصلی کتاب این‌ها هستند:

بخش 1: اصول گفتگوی مشترک

فصل 1: اسرار صحبت کردن (چگونه می‌توان افکار، خواسته‌ها و احساسات را به بهترین شکل بیان کرد)

فصل 2: اسرار گوش دادن (گفتگو، یعنی گفتن و شنیدن، و در بسیاری اوقات شنیدن اهمیتی بیشتر دارد. «طبیعت دو گوش و تنها یک زبان به ما داده است.»)

فصل 3: اسرار گفتگو (گفته‌های خود و طرف مقابل را به درستی به هم گره بزنید، و بازی را به جریان بیندازید…)

بخش 2: کنار آمدن با تفاوت‌ها

فصل 4: گفتگوی اصلاحی (زمانی که تغییر جهت لازم است…)

فصل 5: خشم یعنی تابلوی ایست (استفاده از خشم در جهت مثبت)

فصل 6: روبرو شدن با خشم بدون ستیز (واکنش سازنده هنگام روبرو شدن با خشم طرف مقابل)

فصل 7: پاکسازی پس از آلودگی (التیام و بهبود پس از مشاجره)

فصل 8: تصمیم‌گیری مشترک (رسیدن به توافق دوجانبه بر سر مسائل بزرگ و کوچک)

فصل 9: حل اختلاف (رفع اختلافات با روش‌های مفید و سازنده)

فصل 10: تخلف از مقررات و خطای عمد (برخورد صحیح با گفتارها و رفتارهای غیر قابل قبول)

بخش 3: روابط خوب را به عالی تبدیل کنیم

فصل 11: حمایت از یکدیگر (حمایت از همسر و حمایت گرفتن در دشواری‌های زندگی)

فصل 12: صمیمیت (روابط صمیمانه: نزدیک شدن به اعماق…)

فصل 13: کانونی گرم و صمیمی بسازید

نمونه‌ای از متن کتاب (از فصل دوم: اسرار گوش دادن)

اصل 5: به قصد آگاه شدن گوش دهید

هدفتان از گوش دادن این باشد که موارد صحیح، مفید و منطقی را در گفته‌های طرف مقابل دریابید.

هنگامی که به صحبت‌های طرف مقابل گوش می‌دهید، اگر هدفتان این باشد که مطالب مفیدی در سخنان او پیدا کنید، اطلاعات زیادی دستگیرتان می‌شود. در این صورت، شما گوش می‌دهید تا آگاه شوید.

گوش دادن در جهت منفی، گوش دادن برای مخالفت و رد کردن است. اگر هدف شما از گوش دادن در درجه‌ی اول آن باشد که ببینید چه چیزی اشتباه است یا نیاز به اصلاح دارد، اطلاعات مفید از دید شما پنهان می‌شود و مخالفت و کدورت خاطر به جا می‌ماند.

مثال: گوش دادن به قصد مخالفت

لن: امروز می‌خوام چمنها را بزنم.

لیندا: چمنها خیلی هم خوبن. احتیاجی به زدن ندارن. من می‌خوام با هم بریم خرید.

لن: موافق نیستم، چون با رفتن اونجا چیزهایی را می‌خریم که نیاز نداریم و جاشو نداریم. در ضمن امروز می‌خوام چمنها را کوتاه کنم.

لیندا: حالا نمی‌خواد امروز این کار را بکنی. بذار برای فردا. تازه اون قدر هم که بلند نشدن.

لن: نمی‌تونم فردا این کار را بکنم، چون بارون میاد.

لیندا: ظاهراً هر چی من بگم تو می‌گی اشتباس.

لن: ببخشید، من فقط نظرم رو می‌گم!

مثال: گوش دادن به قصد آگاه شدن

جرالد: امروز می‌خوام چمنها را بزنم.

جینا: چرا؟

جرالد: به احتمال زیاد فردا بارون میاد. در طول هفته هم نمی‌تونم این کار را بکنم، چون وقتی از سر کار میام خیلی خسته‌ام. خیلی هم که بگذره حیاط به هم می‌ریزه.

جینا: اما دوست داشتم امروز با هم بریم خرید. شاید بد نباشه تا تو چمنها را می‌زنی، منم به چیزی برای شام بذارم. می‌تونیم یه خورده دیرتر بریم خرید.

جرالد: با این یکی موافقم. در این صورت لزومی نداره اونجا شام بخوریم.

هر گاه لن و لیندا با هم صحبت می‌کنند، دلخور و عصبی می‌شوند؛ چون هدف آنها از گوش دادن در درجه‌ی اول این است که اشتباه دیگری را پیدا کنند و هیچ یک از آنها احساس نمی‌کند که طرف مقابل به حرف او توجه می‌کند. وانگهی، مخالفت بیش از حد موجب می‌شود که آنها موضوع اصلی – کوتاه کردن چمن و خرید – را گم کنند.

اگر صحبت‌های همسرتان معقول به نظر نمی‌رسد، قبل از آنکه به نکته‌ی اشتباه اشاره کنید، سعی کنید سؤالی بپرسید که نقاط روشن، مفید و جالب صحبت او را نشان دهد. بهترین فرصت برای اضافه کردن خواسته‌ها و ایده‌های جدید یا تصحیح صحبت طرف مقابل، بعد از جذب و درک نکات مورد توافق در گفته‌ی اوست.

برای آنکه مهارت چنین شنیدنی را پیدا کنید، باید بی‌طرفانه و با علاقه‌ای واقعی به صحبت‌های طرف مقابل خود گوش کنید. بی‌طرفی و سعه‌ی صدر مستلزم آن است که واقعاً بتوانید اطلاعاتی را که بر خلاف انتظارتان است، جذب کنید و علاقه‌ی واقعی نیز زمانی ممکن می‌شود که به آراء و عقاید همسرتان احترام بگذارید. در واقع، با ازدواج متعهد می‌شویم که با افکار، احساسات، ارزش‌ها و آراء مخالف شریک زندگی خود، با همدلی و مهربانی برخورد کنیم. گوش دادن نیز مانند لبخند زدن و در آغوش گرفتن، علاقه و محبت شما را نشان می‌دهد و آن را تقویت می‌کند.


هر گفتگویی، می‌تواند فرصتی برای چیزی شبیه معجزه باشد. کسانی که یک بار این تجربه را داشته‌اند، این موضوع را باور دارند، و در تمام تعاملاتشان به دنبال آن هستند. این کتاب، برای هر کس، به ویژه همسران، می‌تواند راهی برای تجربه‌ی هر روزه‌ی معجزه‌های زندگی بگشاید. از مطالعه‌ی آن، و همین‌طور توصیه و هدیه‌ی آن به دوستانتان، غافل نشوید.

صدای ما را از رادیو دیوانه می‌شنوید!

میزی در باغ بیمارستان «بوردا» گذاشته شده‌است که پشت سر آن تخته‌سیاهی به دیوار نصب شده که روی آن نوشته شده است:

فهرست برنامه‌های عصر: «دیدار»، «موسیقی راک»، «مشکلات جوانان»، «اخبار ورزشی» و «سکوت».

«آلفرد اولیورا»، مرد جوانی با موهای مجعد که دستگاه‌ها را تنظیم می‌کند، روانشناسی است که «رادیو دیوانه»[1] با همت و ابتکار او راه‌اندازی شده است. برنامه‌ی رادیویی‌ای که هر شنبه به مدت ۵ ساعت حرف‌های بیماران روانی را به‌طور مستقیم از بیمارستان روانی بوردا پخش می‌کند و استودیوی ضبط آن همان میزی است که در باغ بیمارستان گذاشته شده است.
رادیو دیوانه زمانی به راه افتاد که آلفرد اولیورا، دانشجویی جوان بود و می‌خواست تا آنجایی که می‌تواند به همه کمک کند. اولیورا به خاطر می‌آورد که در آن روزها، در بیمارستان روانی کارگاه‌های هفتگی نقاشی و صنایع دستی برگزار می‌شد و «بیمارانی که این‌سو و آن‌سو پرسه می‌زدند، در این کارگاه‌ها شرکت می‌کردند». او می‌گوید: «من ۹ ماه از این کارگاه به آن کارگاه رفتم، اما متوجه شدم کارهایی که در آنجا صورت می‌پذیرد، همانجا شروع و همانجا هم تمام می‌شود». اولیورا می‌خواست کار متفاوتی بکند: «برقراری امکان تماس بیماران با دنیای خارج، با جامعه‌ای وسیع‌تر».

حتی امروز، بیمارستان روانی بوردا چه در افکار عمومی و چه به لحاظ واقعی، تداعی‌کننده‌ی همه‌ی چیزهای نامطلوب و هراس‌انگیز است. اینجا که حدود ۳۰ بلوک از مرکز اقتصادی و سیاسی آرژانتین فاصله دارد، جایی است که در آن، زمان متوقف شده است. برخی از بیماران این بیمارستان هرگز دوباره قدم به خیابان‌ها نخواهند گذاشت. برخی بیش از نیمی از عمر خود را در اینجا گذرانده‌اند. صدها نفر در بخش‌های بزرگ و فراموش‌شده به سر می‌برند. بسیاری از آنها در دنیایی خصوصی مملو از تصورات ترسناک زندگی می‌کنند و نمی‌دانند کدام یک واقعیت است، جهان اطراف یا جهان درونیشان. کلام آنان هوشمندانه نیست و تداعی‌های سست آنان باعث می‌شود که نتوانند با دیگران درباره تجارب خود حرف بزنند. رفتار عجیب آنان نیز دیگران را می‌ترساند و فراری می‌دهد. آنها در این دنیای خطرناک کاملا تنها هستند.

طبق معمول، در نظام بهداشت عمومی آرژانتین، پزشک اندک است و متخصص بیماری روانی از آن هم کمتر. همه این‌ها ذهن «اولیورا» را مشغول می‌کرد و به همین خاطر به فکر افتاده بود که راهی برای برقراری تماس دوباره بیماران با دنیای خارج بیابد.
یکی از آشنایان او که برنامه‌‌ای رادیویی به نام «اس. ‌او. اس.» پخش می‌کرد و روزی از او خواست که در یک قسمت از برنامه‌اش درباره‌ی بیماران روانی و اوضاع داخل بیمارستان بوردا حرف بزند. اولیورا به جای این کار به او پیشنهاد می‌کند که بگذارد بیماران خودشان درباره‌ی مشکلاتشان حرف بزنند. چند روز بعد اولیورا پیشنهاد خود را با بیماران در میان گذاشت و ضبط‌صوتی را با خود به کارگاه‌ها برد و اطمینان داد که «هرچه آنها بگویند پخش می‌شود و این راهی است برای تماس دوباره با جامعه.» بیماران از این پیشنهاد استقبال کردند: «یکی از بیماران گفت: من می‌خواهم درباره این که چرا زن‌ها عجیب و غریب هستند، حرف بزنم. دیگری گفت: من می‌خواهم لطیفه تعریف کنم. یکی دیگر گفت می‌خواهد نقاشی کند و امثال این حرف‌ها. آنها شروع به صحبت کردند. این واقعا جالب بود».

جلسات گفت‌وگو ادامه یافت؛ تا آنجایی که وقتی مجری برنامه رادیویی، اولیورا را فراخواند، چند جلسه دیگر هم ضبط شده بود. او نمونه کوچکی از برخی گفت‌وگوها را با خود به ایستگاه رادیو برد و در ضمن پخش برنامه، شنوندگان را تشویق کرد که به رادیو زنگ بزنند و از بیماران در مورد صحبت‌ها و وضعیتشان، سؤال کنند.

برنامه رادیویی بیماران بوردا خیلی زود به یک برنامه ثابت هفتگی تبدیل شد. رفته‌رفته، اولیورا که وقت خود را بین کارهای دانشگاهی و کار ثابت بیمارستانی تقسیم کرده بود، توانست دیگر شبکه‌های رادیویی را نیز به پخش گوشه‌هایی از وقایع داخل بوردا راضی کند تا اینکه سرانجام برنامه رادیویی خود بیماران ایجاد شد. به لطف این تلاش‌ها و بدون کمک مالی یا فنی از جانب هیچ مؤسسه‌ای، اکنون برنامه رادیویی «لا کولیفاتا» از ۵۰ شبکه رادیویی پخش می‌شود.

در این سال‌ها افراد زیادی از شنوندگان برنامه رادیو دیوانه، به اولیورا و دست‌اندرکاران این برنامه کمک کرده‌اند. از هدیه‌دادن اتوموبیلی برای حمل و نقل وسائل برنامه رادیویی و تجهیزات ضبط گرفته تا دعوت تعدادی از بیماران بیمارستان برای گذراندن تعطیلات در خانه آنها. اکنون با استفاده از امکانات و ارتباطاتی که برنامه رادیویی در اختیار بیماران بیمارستان بوردا قرار داده است، بیماران فعالیت‌های انسان‌دوستانه‌ای مانند جمع‌آوری پول برای بچه‌ها خیابانی انجام می‌دهند و دیگر افرادی دردسرساز و مطرود نیستند و رسانه‌ای دارند که از آن برای کمک به دیگران استفاده می‌کنند.

از آنجایی که هر کدام از بیمارانی که در این برنامه شرکت دارد، دچار مشکلات روانی خاص خودش هست، کار کردن با آنها در رادیو، به اولیورا نیز چیزهای زیادی آموخته است. هر بار که برنامه او روی آنتن می‌رود، او یک هدف درمانی دارد و می‌داند چرا فلان چیز را به فلان کس می‌گوید.

او به کسانی که دوست دارند او را قهرمان بخوانند می‌خندد. «مردم معمولا از دو یا سه آدم معمولی اسطوره می‌سازند و می‌گویند که آنها چه آدم‌های فوق‌العاده‌ای هستند. ما می‌کوشیم از این فراتر برویم، زیرا پروژه ما کارساز و روبه‌گسترش است. ما امیدواریم که در عرض ۳۰ سال، این کار سرمشقی شود برای مردم تا دریابند چگونه با کسانی که به خاطر مشکلات روانی طرد شده‌اند، می‌توان کار کرد.»

برای این که چنین رؤیایی تحقق یابد، نخستین گام، تعلیم صحیح داوطلبان است، در جاهایی مانند آرژانتین، احتمالا چالش اصلی این است که این کار تداوم یابد نه این که بیهوده رنگ تقدس گیرد.

وب‌سایت این برنامه را در این آدرس ببینید: http://lacolifata.com.ar/en

  1. La Colifata


منبع:

ماهنامه «پیام یونسکو»، شماره ۳۷۲، سال سی‌ودوم، مهرماه ۱۳۸۰

(برگرفته از: http://ayat.ir/0MyXV)

چند سخن

?امام علی(ع): بارها از پیامبر(ص) شنیدم که می‌فرمود: «ملتی که حق ضعیفان را از زورمندان بدون ترس و لرز نستاند هرگز پاک نمی‌شود و روی سعادت نمی‌بیند.» (نهج‌البلاغه، نامه 53)

?پیامبراکرم(ص): محبوب‌ترین دین‌ها نزد خدا آیین «حنیف» است؛ پس هرگاه دیدى که امت من به ستمگر نمی‌گویند: «تو ستمگرى»، بى‌تردید از دست رفته‌اند. (میزان‌الحکمه، ص1811)
?(آیین حنیف: دین مطابق فطرت، آیینی بر راه مستقیم و دور از راه‌های باطل)

?پیامبراکرم(ص): طاعت و نیکی آن است که جان بدان قرار گیرد و دل به آن آرام یابد و گناه آن چیزی است که جان بدان قرار نگیرد و دل به آن آرام نیابد، هرچند فتوادهندگان خلاف آن را به تو فرمان دهند. (میزان‌الحکمه، ص6761)

برگرفته از: http://ayat.ir/bx1lR

معرفی متنی تاریخی از مارتین لوترکینگ

در دهه‌ی 60 میلادی، تلاش سیاهپوستان آمریکا برای احقاق حقوق مدنی خود بالا گرفته بود. بسیاری از سفیدپوستان نیز با جنبش‌های سیاهان ابراز همدلی و همراهی می‌کردند، اما طیف وسیعی از ایشان معتقد به راه‌حل‌های تدریجی و در قالب قانون‌های موجود بودند، و حتی راه‌های صلح‌آمیزی مثل تحصن، راه‌پیمایی یا نافرمانی مدنی را نمی‌پسندیدند.

در سال 1963، عده‌ای از روحانیون مسیحی و یهودی، بیانه‌ای اعتراض‌آمیز نسبت به راه‌پیمایی‌هایی که «مارتین لوترکینگ» رهبری می‌کرد در روزنامه‌ای منتشر کردند. آنها در این بیانیه راهپیمایی‌های وی را «بی‌خردانه»، «بی‌موقع» و «افراطی» خوانده بودند.

در آن هنگام، مارتین لوترکینگ، به اتهام رهبری راه‌پیمایی علیه جداسازی نژادی در زندان انفرادی به سر می‌برد. روزنامه‌ی حاوی بیانیه به دست او رسید، و او نگارش نامه‌ای را در پاسخ به نویسندگان بیانیه، روی حاشیه همان روزنامه آغاز کرد. نتیجه، نامه‌ای بود که به نوعی یکی از مهم‌ترین بیانیه‌های جنبش‌های مدنی معاصر است.

شما می‌توانید گزیده‌ای از این نامه را در این آدرس مطالعه کنید: http://ayat.ir/5G71o

بخش‌های کوتاهی از این نامه در ادامه آورده شده است.


?من باید اقرار کنم که از کلمه ”تنش“ هراسی ندارم. من به‌شدت مخالف تنش‌های خشونت‌آمیز بوده‌ام، ولی گونه‌ای تنش مسالمت‌آمیز و سازنده نیز هست که برای رشد لازم است، همان‌گونه که سقراط ضرورت ایجاد تنش را در ذهن احساس کرد تا انسان‌ها بتوانند از اسارت افسانه‌ها و حقایق آغشته به دروغ رها شوند و به قلمروهای آزاد، بی‌قید و بند تجزیه و تحلیل خلاق و ارزیابی‌های حقیقی برسند.

?اکنون سال‌هاست که می‌شنویم «صبر داشته باشید!» آوای این واژه برای گوش‌های هر سیاهی به نحوی آزاردهنده آشناست و این ”صبر کن“ تقریباً همیشه مفهومش ”هرگز“ بوده است. ما به همراه یکی از حقوقدانان برجسته‌مان باید این نکته را یادآور شویم که ”عدالتی که بسیار به تأخیر افتاده، عدالتی است انکار شده.“

?برادران مسیحی و یهودی‌ام! باید نزدتان صادقانه به دو چیز اقرار کنم: در ابتدا باید اعتراف کنم که در چند سال گذشته از سفیدپوستان میانه‌رو، به‌طور جد ناامید شده‌ام. من تقریباً به این نتیجه تأسف‌بار رسیده‌ام که مانع اساسی سیاهان در راه رسیدن به آزادی، شورای شهروندان سفیدپوست یا سازمان سری ضد سیاهپوستان امریکا نیست، بلکه سفیدپوست میانه‌رو است که بیشتر به اجرای دستورات علاقه‌مند است تا به عدالت. کسی که صلحی منفی را در غیاب تنش، به صلحی مثبت در حضور عدالت ترجیح می‌دهد.

?در اظهاراتتان مدعی بودید که فعالیت‌های ما، هر چند مسالمت‌‌آمیز، باید محکوم شود، چون خشونت را تسریع می‌کند، ولی آیا این ادعایی منطقی است؟ آیا این شبیه محکوم‌کردن انسانی نیست که مورد راهزنی واقع شده است، چون مالکیت او بر دارایی‌اش، عمل شرارت‌بار راهزنی را تسریع کرده است؟

? گرچه در ابتدا از اینکه جزو تندروها دسته‌بندی می‌شدم، احساس ناامیدی می‌کردم، ولی وقتی باز هم درباره این موضوع فکر کردم، به‌تدریج از این برچسب احساس رضایت کردم. آیا عیسی(ع) یک افراط گر در عشق نبود؟ آنجا که می‌گوید: ”دشمنانتان را دوست بدارید. آنانی را که دشنامتان می‌دهند، به مبارکی بخوانید. به آنها که از شما متنفرند، خوبی کنید. برای آنان‌که با شما کینه ورزیده، آزارتان می‌دهند، دعا کنید“…

?پرسش این نیست که آیا ما افراط‌گرا هستیم یا نه، بلکه این است که چه نوع افراط‌گرایی هستیم؟ آیا در نفرت افراطی هستیم یا در عشق؟ آیا در حفظ بی‌عدالتی افراطی هستیم یا در گسترش عدالت؟

?در میان بی‌عدالتی آشکاری که بر سیاهان روا داشته می‌شود، روحانیان سفیدپوستی را دیده‌ام که در کناری ایستاده‌اند، درحالی‌که لب‌های آنان مشغول زمزمه اوراد مذهبی بی‌ربط و ذکرهای مبتذل به ظاهر مقدس است. در میان تلاش‌های نیرومندانه‌ای که برای رهایی ملت ما از بی‌عدالتی نژادی و اقتصادی انجام می‌شود، کشیشان زیادی را دیده‌ام که می‌گویند: ”اینها مسائلی اجتماعی است که ارتباطی به انجیل و تعالیم مسیح ندارد“

?اگردر این نامه چیزی نوشته‌ام که به اغراق در مورد حقایق پرداخته و نشانگر ناشکیبایی غیرمنطقی‌ام باشد، از شما می‌خواهم که مرا ببخشید و اگر در ادای حقیقت کوتاهی کرده باشم و این نشان بر داشتن صبری [مذموم] باشد که به من اجازه می‌دهد که به چیزی کمتر از برادری انسان‌ها رضایت دهم، از خداوند می‌خواهم که مرا ببخشد.

گزیده‌ای از این نامه را در این آدرس مطالعه کنید: http://ayat.ir/5G71o

معرفی کتاب «کودک، خانواده، انسان»

نام کتاب: کودک، خانواده، انسان (روش تربیت کودک بر اساس نظرات دکتر هایم جینات)

نویسندگان: ادل فیبر (Adele Faber)، ایلین مزلیش (Elaine Mazlish)

عنوان انگلیسی کتاب: Liberated Parents, Liberated Children: Your Guide to a Happier Family

مترجم: گیتی ناصحی

ناشر: نشر نی

تعداد صفحات: 236

خرید کتاب: http://yon.ir/W6vz یا http://yon.ir/3aH3

خرید نسخه دیجیتال (قابل مطالعه روی گوشی و تبلت): http://yon.ir/7So7

این کتاب، یکی از مفیدترین کتاب‌هایی است که در زمینه‌ی تربیت کودکان دیده‌ام. نخستین ویژگی این کتاب که نظرم را جلب کرد، این بود که تمام کتاب به شکل خاطره‌ی راوی بیان شده است. خاطرات تحلیل‌شده‌ی مادرِ سه کودک، از موقعیت‌های واقعی زندگی، و در روالی واقعی از زندگی، با فراز و نشیب‌هایش.

خاطره‌ی راوی از مشکلاتی که با فرزندانش داشته شروع می‌شود، و با ذکر چگونگی حضور در جلسات تربیتی هایم جینات، و کاربست نظرات وی ادامه می‌یابد. بسیاری از خاطرات از خود راوی هستند، اما خاطرات زیادی هم از دیگر مادرانی که در جلسه شرکت داشته‌اند نقل شده است.

کتاب دو بخش اصلی دارد. عنوان بخش اول این است: «کودکان انسانند». در این بخش، نویسنده تلاش می‌کند تا بینشی از وضعیت کودکان بر اساس نظرات هایم جینات، همراه با راه‌حل‌هایی عملی برای به کار بردن این بینش ارائه کند. در این بخش چند محور اساسی وجود دارد:

دین چیست؟ و چه کسی دین‌دار است؟

اگر امروزه از این پرسش کنیم که در اسلام چه کسی دین‌دار تلقی می‌شود، پاسخ‌های گوناگونی خواهیم شنید. بعضی به اهمیت ایمان مخلصانه اشاره می‌کنند، بعضی به حفظ شرایع و پایبندی به عبادات، برخی به پیروی از اولیا و بزرگان، بعضی به اهمیت نماز و حفظ حجاب، و … .

در این میانه، نظر امام موسی صدر خواندنی و قابل تأمل است. در ادامه، بخشی از سخنرانی ایشان در تفسیر سوره ماعون آمده، که بیان‌کننده‌ی نظری است که درباره‌ی دین‌داری دارند.

منکرِ دین حق یتیم را نادیده می‌گیرد، بر اطعام مسکین تشویق نمی‌کند و برای آن زمینه‌ای را آماده نمی‌کند و کاری صورت نمی‌دهد. رعایت حال یتیم و مسکین از شروط دین است و از بنیان‌های پذیرفتن ایمان. هر کس که این واجب عملی را منکر شود، خدا را انکار کرده و به او ایمان نیاورده و دین خدا را تکذیب کرده است. این بیان حجتی قاطع است که تعبیری بالاتر از آن نیست و جایی برای شک نمی‌گذارد: «أَرَأَیتَ الَّذِی یُکَذِّبُ بِالدِّینِ فَذلِکَ الَّذِی یَدُعُّ الیَتِیمَ وَ لایَحُضُّ عَلی طَعامِ المِسکینِ.» [سوره ماعون] حقیقت این است که معنای درست ایمان به خدا و دین مستلزم رسیدگی و توجه به خلق خدا و امور جامعه و وضعیت مردم است، و در غیر این صورت ایمان در کار نیست. علت این است که ایمان به خدا معنای ایمان به آفریننده‌ی جهان، خدای عالمِ عادلِ رئوفِ رازقِ رحیم است، خدایی که هر صفت نیکو و شایسته‌ای از او آغاز می‌شود و به او نیز پایان می‌یابد، نقطه‌ی آغاز و پایان هر خیری. ایمان به خدا به این معنا مستلزم این است که ما به هستیِ بنیان نهاده شده بر حق و عدل ایمان داشته باشیم.

خداوند هستی را آفریده و او نیکوترین آفریننده‌هاست. پس هستی نیکوترینِ مخلوقات است و انسان نیز نیکوترینِ مخلوقات. هستی را بی‌کم و کاست و آدمی را با فطرتی نیکو آفریده. بر این اساس و بر اساس این‌که جامعه و وضعیت آن ساخته‌ی آدمی است، این بشر است که جامعه‌ای صالح یا ناصالح می‌سازد. در احادیث به این مسئله اشاره شده و در قرآن آمده است: «ظَهَرَ الفَسادُ فِی البَرِّ وَ البَحرِ بِما کَسَبَت أَیدِی النّاس.» «به سبب اعمال مردم، فساد در خشکی و دریا آشکار شد.» [روم، ۴۱]

پس اگر نقص و انحراف و پراکندگی و جهل و فقر و مرض در جامعه می‌بینیم، بی‌شک، این همه به دست خودمان است. ما خود این‌گونه خواسته‌ایم، چه آگاهانه و چه ناآگاهانه. ما خودْ جامعه و شیوه‌ی حکومت را ساخته‌ایم. چگونگی‌ِ تقسیمِ مسئولیت‌ها میان مردم است که عقب‌ماندگی و یا پیشرفت را فراهم می‌سازد. قرآن به صراحت می‌گوید: «إنَّ اللهَ لا یغیّر ما بقومٍ حتی یُغیِّرُوا ما بِأَنفُسِهِم» «بی‌گمان خداوند وضع قومی را دگرگون نکند مگر آنکه آنها آنچه در خود دارند، دگرگون کنند» [رعد، ۱۱] پس اوضاع جامعه‌ ساخته‌ی ماست و مشکلات اجتماعی و فقر و وجود مسکینی که طعام ندارد و یتیمی که سرپرستی ندارد، همه، نتیجه‌ی اراده و ساخته‌ی ماست.

پس همه‌ی این کمبودها نتیجه‌ی اعمال ماست و اگر ما به خدا و آخرت ایمان داشته باشیم، خود را مسئول آن می‌دانیم.

ایمان به خدا مستلزم پذیرفتن مسئولیت‌های اجتماعی است و این از ژرفای ایمان است. تنها کافی نیست که بگوییم الحمدلله من ملتزم به واجباتم هستم و نمازم را می‌‌خوانم، روزه‌ام را می‌گیرم، اما در عین حال همه‌ی آنچه را در پیرامونم می‌گذرد و بر مردم می‌رود، نادیده بگیرم.

بنابراین، بی‌احترامی به یتیم و رسیدگی نکردن به او و راندنش و بی‌توجهی به مسکین انکار دین است. این معنا در احادیث بسیاری آمده است، از جمله: «إنَّ الّذی یَموتُ فی بَلَدٍ لِأَجلِ الفَقرِ یَسلُبُ اللهُ البَرَکَۀَ مِن تِلکَ البَلدَۀِ» «خداوند برکت را از سرزمینی که در آن کسی از فقر بمیرد، دور می‌کند»؛ و یا اینکه «إنَّ اللهَ لایَنظُرُ إلی تِلکَ البَلدَۀ» «خداوند به آن سرزمین نگاه نمی‌کند»؛ و در حدیث دیگری آمده است: «و بَرَکاتُ اللهِ تَطَّلِعُ مِنَ القَریۀِ الَّتِی ماتَ فیها الفَقیر» «برکات خداوند از سرزمینی که فقیر در آن [از فقر] مرده است، دور می‌شود.»

فقیر از گرسنگی، بیماری، جهل، تغذیه‌ی سوء، نداشتن مسکن، نبود نور و هوای کافی در خانه، نبود سلامتی در منطقه، نبود پزشک، آب آلوده، و بسیاری از این قبیل چیزها می‌میرد، نه فقط به سبب گرسنگی. این‌ها همه مرگ است، مرگِ مردم به سبب فقر. بنابراین، اگر در جایی کسی بمیرد، خداوند همه‌ی اهالیِ آن‌جا را مسئول می‌داند. این سخن بدین معناست که عقب‌ماندگی مردم منطقه‌ای که به مرگ کسی می‌انجامد، مسئولیت فرد فردِ اهالی آن منطقه است: «وَ لو أَنَّ أَهلَ القُری آمَنُوا وَ اتَّقَوا لَفَتَحنا عَلَیهِم بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الأَرضِ» «و اگر مردم قریه‌ها ایمان آورده و به تقوا گراییده بودند، قطعاً برکاتى از آسمان و زمین برایشان مى‌گشودیم.» [اعراف، ۹۶] «القری» یعنی گروه‌های انسانی، چه به صورت قبیله، چه به صورت روستا و یا شهر. پس مؤمن به خدا مسئولیت‌های اجتماعی‌اش را برعهده می‌گیرد و ایمانش مستلزم توجه به جامعه است.

[…] ایمان ما با زندگی عادی ما کاملاً در پیوند است. فعالیت‌های اجتماعی ما از ایمان به خداوند ریشه می‌گیرد. این است ایمانِ درست، ایمان زنده، ایمان تپنده و غیر از این، ایمانِ مرده است، ایمان فاسد، ایمان خواب، و اینها اصلاً ایمان نیست.

***

متن کامل سخنرانی را می‌توانید در کتاب «برای زندگی»، که توسط مؤسسه فرهنگی-تحقیقاتی امام موسی صدر چاپ شده است ببینید.

گزیده‌ای از تفسیرهای امام موسی صدر، آیت‌ا… طالقانی و علامه طباطبایی بر سوره‌ی ماعون، در این آدرس آمده است (بهتر است نسخه قابل چاپ را دریافت و مطالعه کنید). فکر می‌کنم که مطالعه‌ی این متن بسیار مفید و الهام‌بخش است.

در پناه خدا.

در مورد برنامه‌ی پیش‌دبستانی، و یادآوری مشارکت در تأمین هزینه

سلام. امیدوارم که این روزها برایتان پر خیر و برکت باشد.

الان حدود یک ماه و نیم از شروع کلاس‌های آموزش جبرانی طلوع، برای دانش‌آموزان پیش‌دبستانی می‌گذرد. شکر خدا، در این مدت، با وجود مشکلاتی که در راه وجود داشته، دوره نسبتاً خوب پیش رفته است. استقبال بچه‌ها از کلاس‌ها خوب بوده، و کلاس‌ها مرتب و طبق اهداف تعیین شده برگزار شده است.

خواستم یادآوری کنم که این ماه هم، برای تأمین هزینه‌های آموزش، به همراهی شما احتیاج داریم. طبق تخمینی که من زده‌ام، هزینه آموزش هر دانش‌آموز پیش‌دبستان برای ما، ماهانه حدود 140 هزار تومان است. ما در حال حاضر 65 دانش‌آموز داریم.

در بعضی تحقیق‌ها ذکر شده که هر دلار هزینه برای آموزش در سال‌های پیش از دبستان، بین 4 تا 9 دلار (و در بعضی گزارش‌ها، بیشتر) صرفه‌جویی در مخارج آینده‌ی یک جامعه ایجاد می‌کند. این تحقیق‌ها در شرایط و جوامعی صورت گرفته که راضی کردن مسئولان برای سرمایه‌گذاری در بخش آموزش خردسالان، احتیاج به دلایل کمّی دارد.

خود من تکیه به چنین استدلال‌هایی را چندان نمی‌پسندم. لازم نیست به این فکر کنم که بهتر است 1 دلار را صرف این بچه کنم، وگرنه در آینده مجبور می‌شوم چهار برابر این پول را خرج کنم! به نظرم، علاقه به سرنوشت یکدیگر، خیلی طبیعی‌تر، ما را به این می‌رساند که از هر طریق ممکن به هم کمک کنیم.

کمک مالی یکی از این راه‌های کمک به هم است، و البته نباید تنها راه باشد. این تصور که محرومین به پول ما احتیاج دارند، تصوری نابجاست، آنها به حضور ما، تجربه‌های ما، محبت ما، گفتگو و … احتیاج دارند. از آن سو، ما هم به آنها احتیاج داریم، تا تجربه‌های زندگی آنها را بشنویم و بیاموزیم، و همین‌طور، تجربه‌های خودمان را به جریان بیندازیم و از رکود خارج شویم.

گفته‌اند «انسان با کسی محشور می‌شود که دوستش دارد» (1). پول را، همچون دیگر سرمایه‌ها، می‌توان صرف راه مهر کرد؛ و کسی چه می‌داند، شاید حاصل «سرمایه‌گذاری» الان من برای آموزش یک کودک، این باشد که او عضوی از «خانواده»‌ام شود، و زندگی‌ای تازه را برایم به همراه آورد.

در این پست (http://sepidehdaman.ir/?p=622) در مورد افتتاح موسسه طلوع، و برنامه‌های آن توضیح داده‌ام.

راه های کمک مالی به مؤسسه طلوع در این آدرس آمده است: sepidehdaman.ir/donate

در پناه خدا باشید.
‌——————
(1)سخنی از پیامبر اکرم(ص)